باران

وای وای

باران باران

شیشه

پنجره

را باران شست

از دل من

اما چه کسی

نقش تو

را خواهد شست

ادامه مطلب ...

__________________________

 خیال قشنگی است لگد کردن برگهای ها هایِ بی ظرافت پاییزی زیر  

 

 پاهایمان

 

 پاهای تو

 

های هایِ تو

 

 قدم زدنمان

 

 قدم های تو قدم های هایِ تو
 

 و رد پاهای من در کنار رد پاهای ها هایِ تو 
 

 اما هنوز نه تو آمده ای
 

 نه پاییز...
 

 و این که فردا درست اول مهر است
 

من با برگهـــــای پاییزی نسبت فامیلی دارم

 

(بعضی جاها برگرفته از شعرهای احمدی و...بود)

 w 8 ++

سالها بعد

سالها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی
اما آرزوی من برای خوشبختی تو, تو را در خواهد یافت ...
و احساس خواهی کرد اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تری و نخواهی دانست که چرا ...