خاطرات یک دانشجوی دم بخت (دختر)

امروز روز اولی است که من دانشجو شده ام. شماره ی کلاس را از روی برد پیدا کردم.
توی کلاس هیچ کس نبود، فقط یک پسر نشسته بود. وقتی پرسیدم «کلاس ادبیات اینجاست؟» خندید و گفت:بله، اما تشکیل نمی شه(!) و دوباره در مقابل تعجبم گفت که یکی دو هفته ی اول که کلاس ها تشکیل نمی شود و خندید.

ادامه مطلب ...