عذر خواهی...

سلام بچه ها.حالتون خوبه؟؟چه کارا میکنید؟خوش میگذره؟.... 

احساس میکنم ی چن وقتیه بعد اون اتفاقای ناخوشایند بین بچه ها... فضای سردو بدی بین بچه ها و تو وبلاگ حاکم شده. 

بنوبه ی خودم میخوام ازتون خواهش کنم اون قضیه هارو فراموش کنید.بیاید اینو بپذیریم ک هر کسی مختار هرجور ک دوس داره فک کنه همون طور که شما حق دارید هرطور دوس دارید فک کنیدو هر عقیده ای داشته باشید و هیچکسم نمیتونه شمارو مجبور ب چیزی کنه یا بخاطر اعتقادتون تحقیرتون کنه. 

بنظرم اشتباه ما این بود که ناخودآگاه مسائل سیاسیرو وارد وبلاگ کردیم. شاید دربرابر این حرفم جبهه بگیریدو بگید اینجا ک یه جمع دوستانه و هم سن وسالای خودمونه  چیزی نگیم پس کجا حرفامونو بزنیم؟ 

کجاشو من نمیدونم اما تجربه بارها و بارها ثابت کرده ک این بحثا کینه و ناراحتی بوجود میاره و جو صمیمیو دوستانه رو خراب میکنه. و بجز اینکه همرو نسبت بهم بدبین میکنه و فضای توهین به همدیگرو بوجود میاره هیچ سود دیگه ای نداره. 

و بقول قدیمیا......... هرسخن جاییو هر نکته مکانی دارد.اینجا نه جایه امر به معروفو نهی از منکره نه حزب بازیو....  

بابا ما فقط میخواییم تو این چن وقتیه که همدیگرو نمیبینیمو دلامون واسه هم پرپر میشه و همش یاد باهم بودنامونو باهم خندیدنامونو خوش گذرونیا و درس خوندنا و نخوندنامون  می افتیم ........ 

کنار هم باشیمو از همین چن دیقه ی باهم بودنمون لذت ببریم...همین!!!! 

 

بچه ها؟ این ی واقعیته وقتی چنین جمع نسبتا بزرگی از هر قومو طایفه ای و هر کسی از یه شهرو دیاری کنار هم جمع میشن نمیشه انتظار داشت همه مثل هم فک کنن. 

اینکه کی درست میگه و کی غلطو من نمیدونم نمیخوامم بدونم.....  

 

بچه ها....میخوام ازتون ی خواهش کنم...بیایدو اگه تو این بحثا توهینی بهتون شد بزرگوارانه ببخشیدو اگه به کسی توهین کردید بزرگوارانه عذرخواهی کنید.نذارید مثل خروس جنگی هی بهم بپریمو هی همدیگرو متهم کنیمو هی جبهه بگیریمو هی... بابا ما الان مثل ی خونواده ایم قراره ۳سال کنار هم زندگی کنیم. کم نیستا؟؟؟؟ 

من خودم قبل از همه از همه ی بچه هایی که به نوعی از دست من و یا از دست بچه های دیگه ناراحت شدن معذرت میخوام. 

خواهرو برادرای گلم.... 

امیدوارم همدیگرو ببخشیدو دیگه هیچ وقت از این چیزا بینمون پیش نیاد...

نظرات 10 + ارسال نظر
elham شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ب.ظ

سلام به همه بچه هاوزیبای عزیزم.منم با زیباموافقم وهمچین حسی پیداکردم که شاید بچه های گلمون ازهم دلخورشدن...به نظرم ماهممون باید یادبگیریم که باعقایدمختلف کنارهم باشیم وهمودوست داشته باشم.پس بیاید اگه خدای نکرده کدورتی هست فراموش کنیمبه قول زیباجون ماالان دیگه جزئی ازخانواده ی هم هستیم.من که واقعا همتونودووووووست داااااااااارم(اینجابه جای بحث میشه ابرازعلاقه هم باشه هااااااااا.فداییتونم)

بله الی جونم!
منم همتونو دووووووووووس داااااااارم!!!!
نگا چقد خوبه؟!! هی بهم انرژی مثبت بدیم؟؟!!!

دانیال شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:12 ب.ظ

سلام بنده هم دو باره عذر خواهی می کنم شاید کوتاهی از ما بوده که اجازه دادیم اون بحثا ادامه پیدا کنه
امیدوارم بچه ها همدیگه رو ببخشند و جو سابق حاکم بشه...

شاید بشه گفت تقصیر همه بودو در عین حال تقصیر هیچ کس نبود.
بیخیال گذشت!!! بقول یکی از بچه ها ایجاد خاطره شد!
منم امیدوارم.....

ارین !!! شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ب.ظ

جووووووونه ابجی اصلا لفظت خرابم کرد خیلیییییی خوب بوداااا میخوام قابش کنم بزنم سر در اتاق به عنوان لفظ برگزیده ی سال !!!

ای بابا!!! نگووووووووو!!!
جون داداش شرمندمون کردی با ابراز الطافت!!!
اصلا قابل شمارو نداشت!

شایسته یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ب.ظ

حالا دیگه ایجاد خاطره ی من شد نقل و نبات دست تو؟

من که همیشه هستم فقط یه چند وقتی بود وقت نمی کردم بیام خدمت برسم(ادب و داشته باش زیبا)

منکه اسمی ازتو نیاوردم!!! خودت لو دادی!
آره؟؟؟ دارمت شنی جونم!
اصلا کشته منو این ادبت!!!

سجاد دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ب.ظ

والا خانوم حجابی این وسط تنها کسی که بهش توهین شد و حیثیتش زیر سوال رفت من بودم...دیگه واقعا از اینکه بیام تو این وبلاگ دلسرد شدم...واقعا نمیدونم چی بگم...................................................................................فقط من ضرر کردم.........الانم که اومدم تو وبلاگ واسه این بود که ببینم دیگه چی پشت سرم گفتن

راستش آقای حسینی.....هرچند اگه قرار باشه یه اپسیلونم منصف باشیم اون اول یکمم شما تند و تیز شروع کردید....(بهتره راجبش دیگه اصلااااااااا بحثی نکنیم !!!! حسابی چشم ترسیده!!!)
اما تا یه حد زیادی حق با شماس اون اولم که داشتم این مطلبو مینوشتم بیشتر یاد شما بودم.قبول دارم که خیلی تند با شما حرف زدن اما هر کسی بود فقط خودشو زیر سوال برد و مطمئن باشید ذره ای از احترامی که ما واسه ی شما قائل بودیم کم نشده و نمیشه....
ما نمیتونیم انتظار داشته باشیم تو هر جامعه ای که وارد میشیم همه مارو دوس داشته باشنو بهمون احترام بذارن....حتی کسی مثل شما که به جرئت میتونم بگم یکی از محبوبترین شخصیت های کلاس هستید...
ما همگی شمارو میشناسیم....پس هیچ کس نیتونه حیثیت شمارو با چن خط توهین زیر سوال ببره و تصویر دیگه ای غیر از اونچه در ذهن ماست از شما بسازه.در ضمن!شما باید خوشحال باشید که تو این ماجرا کل بچه ها یک صدا پشت شما بودن و حقو به شما دادن.
شما هنوز برای ما بامزه ترینو خوش خنده ترین و خیلی ترین های دیگهء کلاس هستید!(من نمیگما اگه یادتون باشه تو نظرسنجی همه گفتن!مدارکشم موجوده!)و ........باید اعتراف کنم کلاس همیشه بدون شما یچزی کم داره!
پس حضور سبزتونو تو وبلاگ از ما نگیرید!

نیماوهادی ودکتر افشار سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ق.ظ

سلام.وقتی زیبا خانم بگن عذر خواهی کن مگه میشه نکرد.!!!!!
ببخشید من چند وقت نبودم.به دلایبلی!!!!!!
قربون همه بچه های ۸۹ معماری ملایر یووووو برم که اینقد ماهن.من همتونو....ساده بگم....دد
اگه غلطی چیزی تو متنمه ببخشید دیگه.
هممون هستیم.همیشه هستیم.با هم هستیم.

سلاااااااااااااااااام!!!!
خوش امدی آقا هادی!!
جای شما هم تو وبلاگ حسابی خالی بود! هرچند دلایلتون کاملا موجه بوده!
به اطلاع دوستان برسونم که دکتر(!)زیر تیغ عمل جراحی قرار گرفته بودن!و چشمشونو عمل کرده بودن.
البته اصلا جای نگرانی نیس خداروشکر الان بهترن!!!

elham سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ب.ظ

به به بازگشت باشکوه داداش نیماروبه وبلاگ تبریک میگمانشاا...که همیشه همه سلامت باشن و ماروازحضورگرمشون بهره مندکنن.انصافاجات خالی بوددکترداداش.

به نمایندگی از ایشون تشکر میکنم از ابراز الطاف شما!!!

سجاد چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ق.ظ

خانوم حجابی شما و بچه ها واقعا به من لطف داشتید و دارید.....دمه بچه های با مرام گرم که تو اون شرایط پشتمو خالی نکردن...شما هم که دیگه آخر مرام و معرفتید....
اگه اون دفعه اول که میگید تند رفتم به کسی بی احترامی شده ازش عذرخواهی میکنم
نیما جون واسه تو هم آرزوی سلامتی میکنم
مخلص همه ی بچه ها که پمپ قلبمون واسه همشون تیکه پاره شده.................
به امید یکرنگی ایران زمین

مرسی مرسی و باز هم مرسی!!!!!!

شفیعه پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ

سلام به بروبچ گل معماری ببخشیدراستشوبخوایدازدوری بچه ها افسردگی گرفته بودم به خاطرهمینم دستمون به کامپیوترنمیرفت!۱بارم اومدیم۱حرکتی انجام بدیم زدیم ویندوزپروندیم
درهرصورت گذشته هاگذشته واگه کسیم ازدست من آزرده خاطرشده واقعاببخشیدماچاکرهمه داداشاوآبجیای خودمون هستیم
همه هیناروگفتم که بگم مادربس عاشششششششششششششششششقتونیم

شفیییییییییییییییییییی

اجی دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ

سلام .دلم خیلی براتون تنگ شده من با شما خیلی چیزا در مورد معماری یاد گرفتم دوستون دارم خیلی زیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد