شعر

روزگارم خوش نیست ...

اتودی دارم، خرده عقلی، سر سوزن ذوقی

دوستانی، بهتر از برگ کنار

اهل دانشگاهم رشتهام معماریست

گاه گاهی میکشم من چند خط میسپارم به شما تا به یک نمره ناقابل بیست، که در آن زندانی است

دل سنگین شما زنده شود

چه خیالی؟ چه خیالی؟ میدانم گپ زدن بیهوده است خوب میدانم، دانشم بیهوده است


ادامه مطلب ...